ترجمه مقاله

کنگ

لغت‌نامه دهخدا

کنگ . [ ک ِ ] (ص ) پسر امرد درشت قوی جثه . (برهان ). امرد قوی جثه . (فرهنگ رشیدی ) (انجمن آرا). پسر امرد بی اندام و بدشکل بزرگ جثه . (ناظم الاطباء). امرد بزرگ و قوی تن . امرد بزرگ وقوی قالب . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
داری کنگی کلندره که شب و روز
خواجه ٔ ما را ز کیر دارد خشنود.

منجیک (از یادداشت ایضاً).


کنگی بلندبینی کنگی بلندپای
محکم سطبر ساقی زین گردساعدی .

عنصری (از یادداشت ایضاً).



بل نه رجالند که رحال رجالند
کنگ نگوید که نه رجال رحالیم .

ناصرخسرو.


هر یکی با دو کنگ سبزارنگ
سر از آن کور چار چون خرچنگ .

سنایی (از انجمن آرا).


قاضی تو اگر پند برادر بپذیری
گیری ز طلب کردن این کنگ کناره .

انوری .


من سوزنیم کنگ نر و دیوانه
بندم در کون هر دو با یک خانه .

سوزنی .


منم کلوک خرافسار و کنگ خشک سپوز.

سوزنی .


فارغ است از خشت و از پیکار خشت
واز چو تو مادرفروش کنگ زشت .

مولوی .


کنگ زفتی کودکی را یافت خرد
زرد شد کودک ز بیم قصد مرد.

مولوی .


شمع را هنگام خلوت زود کشت
ماند هندو با چنان کنگ درشت .

مولوی .


گه گریبانم بگیرد قحبه ای
گاه کنگی بشکند دندان من .

سعدی (از حاشیه ٔ برهان چ معین ).


و رجوع به گنگ شود. || مرد پست و عوام . (ناظم الاطباء). || زبان آور. (برهان ) (غیاث ) (فرهنگ رشیدی ) (انجمن آرا) (جهانگیری ). زبان آور و پرگو. (ناظم الاطباء). || تنگ چشم و خسیس . (برهان ). || بی حیا. (برهان ) (غیاث ) (فرهنگ رشیدی ) (انجمن آرا) (جهانگیری ). گستاخ و بی حیا. (ناظم الاطباء) :
هر چند که کنگیم و کلوکیم و لکامیم .

سوزنی (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).


|| هم نشین و مصاحب . (ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله