ترجمه مقاله

کهام

لغت‌نامه دهخدا

کهام . [ ک َ ] (ع ص ) سیف کهام ؛شمشیر کند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). شمشیر کند. (آنندراج ) : هر قولی که به فعل نینجامد غمامی بود جهام و حسامی بود کهام . (سندبادنامه ص 62). || زبان وامانده در سخن . (آنندراج ). لسان کهام ؛ زبان وامانده در سخن . || اسب بطی ٔ و آهسته رو. (منتهی الارب ) (آنندراج )(ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || مردکلان سال بی هیچ چیزی . (آنندراج ): رجل کهام ؛ مرد کلانسال بی هیچ چیزی . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || قوم کهام ، علی لفظ الواحد جمع. (منتهی الارب ) (از آنندراج ). قوم کهام ؛ گروه کلان سال بی هیچ چیز. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
ترجمه مقاله