کهول
لغتنامه دهخدا
کهول . [ ک ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ کهل . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) :
انبیااند بدانگاه که پیران وکهولند
حکمااند از آن وقت که اطفال و صغارند.
و شیوخ و کهول از سرمستی دست بسته شده . (جهانگشای جوینی ). و رجوع به کَهْل شود.
انبیااند بدانگاه که پیران وکهولند
حکمااند از آن وقت که اطفال و صغارند.
ناصرخسرو.
و شیوخ و کهول از سرمستی دست بسته شده . (جهانگشای جوینی ). و رجوع به کَهْل شود.