ترجمه مقاله

کوتک

لغت‌نامه دهخدا

کوتک . [ ت َ ] (ترکی ، اِ) کُتَک . چوبدستی . عصا. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ) : بعضی را به چوب و کوتک تأدیب نموده و پاشا را از آن جهل و بدمستی ملامت کرده . (عالم آرا ص 776 از فرهنگ فارسی معین ). || دسته ٔ هاون . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). || چوب گازران . (فرهنگ فارسی معین ). || با چوب زدن . (ناظم الاطباء). ضرب (مطلق ). زدن (چه با چوب و چه غیر آن ). کتک . (فرهنگ فارسی معین ) : چند نفر از مستحفظین لشکر را گوش وبینی بریده ، سرداران سنگر را هم تعزیر نموده کوتک بسیاری زده ... (تاریخ گلستانه ). و رجوع به کتک شود.
ترجمه مقاله