ترجمه مقاله

کوراب

لغت‌نامه دهخدا

کوراب . (اِ مرکب ) سراب را گفته اند و آن شوره زمینی باشد در صحرا که از دور به آب ماند و به این معنی با کاف فارسی هم آمده است . (برهان ). بمعنی سراب یعنی زمین شوره که از دور آب نماید و چنان نباشد. (آنندراج ). زمین شوره که از دور آب نماید. سراب . (فرهنگ فارسی معین ). آل . (مهذب الاسماء). خیدع . (منتهی الارب ). یلمع. (ملخص اللغات حسن خطیب کرمانی ). گوراب . (برهان ). کور. (برهان ): سراب ؛ کوراب و آن در نیمروز بینند. (ترجمان القرآن ): احزال الجبل ؛ بلند شد کوه بر کوراب . (منتهی الارب ). اخفق السراب ؛ جنبید کوراب و طپید. (منتهی الارب ). و رجوع به گوراب و کور شود. || آبی همیشه جاری و سخت کم . آب جاری بسیار قلیل . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || (ص مرکب ) کسی را گویند که بسیار تشنه باشد و آب اندک خورد. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله