کوربخت
لغتنامه دهخدا
کوربخت . [ ب َ ] (ص مرکب ) مدبر و بدبخت . (آنندراج ) (فرهنگ فارسی معین ). بدبخت و بی طالع. (ناظم الاطباء). تیره بخت :
کنند این و آن خوش دگرباره دل
وی اندر میان کوربخت و خجل .
|| نمام وسخن چین . || جاسوس . (ناظم الاطباء).
کنند این و آن خوش دگرباره دل
وی اندر میان کوربخت و خجل .
(بوستان ).
|| نمام وسخن چین . || جاسوس . (ناظم الاطباء).