کورکنان
لغتنامه دهخدا
کورکنان . [ کو ک ُ ] (ق مرکب ) در حال کور کردن . و رجوع به کور کردن شود. || در حال محو کردن و از بین بردن آثار و نابود کردن نشانه ها :
پی کورکنان حریف جویان
ز آنگونه که هیچ کس ندانست .
ورجوع به کور کردن شود.
پی کورکنان حریف جویان
ز آنگونه که هیچ کس ندانست .
انوری .
ورجوع به کور کردن شود.