ترجمه مقاله

کوس کردن

لغت‌نامه دهخدا

کوس کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) لرزیدن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : که کوه گران از هیبت آن شاه کوس می کردو فتح و ظفرش به هر حرکت زمین بوس می کرد. (کتاب النقض ص 369، یادداشت ایضاً). || جنگیدن و پیکار کردن . || حمله کردن و هجوم آوردن . (ناظم الاطباء). رجوع به کوس بستن و کوس اندرآوردن شود. || فروکوفتن به جانب کسی که مبارزت طلبد. (ناظم الاطباء). رجوع به کوس زدن شود. || تنه زدن . دوش بر دوش یا پهلو به پهلو زدن :
با باد صبا بید کند کوس همی .

منوچهری (دیوان چ دبیرسیاقی ص 149).


ترجمه مقاله