ترجمه مقاله

کوشش کردن

لغت‌نامه دهخدا

کوشش کردن . [ ش ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مجاهدت . جهد کردن . سعی نمودن . جد کردن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). جد و جهد کردن و سعی نمودن . (ناظم الاطباء) :
تا همچو مور بی خور و بی پوشش
کوشش کنی و مال به دست آری ...

ناصرخسرو.


گر همی گویی که خانه ست این گل مسنون ترا
چون همه کوشش ز بهراین گل مسنون کنی .

ناصرخسرو.


اگر بنده کوشش کند بنده وار
عزیزش بدارد خداوندگار.

سعدی .


- کوشش بی فایده کردن ؛ سعی بیهوده کردن . جهد بی حاصل کردن :
بس در طلبت کوشش بی فایده کردم
چون طفل دوان از پی گنجشک پریده .

سعدی .


|| تلاش کردن . (ناظم الاطباء). تقلا کردن :
چه کوشش کند پیر خر زیر بار
تو می رو که بر بادپایی سوار.

سعدی .


ترجمه مقاله