ترجمه مقاله

کوه کوه

لغت‌نامه دهخدا

کوه کوه . (ق مرکب ) بسیار زیاد. فراوان . (فرهنگ فارسی معین ). از سر تا پا. (ازآنندراج ). کوه تاکوه . (ناظم الاطباء). پشته پشته . تپه تپه . برآمدگیها و برجستگی های بسیار بلند :
تلی گشته هر جای چون کوه کوه
برش چشمه ٔ خون ز هر دو گروه .

فردوسی .


به هر جای بد توده چون کوه کوه
ز گردان ایران وتوران گروه .

فردوسی .


به هم بر فکندندشان کوه کوه
ز هر سو به دور ایستاده گروه .

فردوسی .


نخست لدروه کز روی برج و باره ٔ آن
چو کوه کوه فروریخت آهن و مرمر.

فرخی .


خون روان شد همچو سیل از چپ و راست
کوه کوه اندر هوا زین گرد خاست .

مولوی .


کنم وصف پیلان گردون شکوه
که کیف خیالم رسد کوه کوه .

یحیی کاشی (از آنندراج ).


مگر ابدال چرخ این کوه دیده
که بانگش کوه کوه از سر پریده .

سالک قزوینی (از آنندراج ).


ترجمه مقاله