ترجمه مقاله

کوه

لغت‌نامه دهخدا

کوه . [ ک ُ وَ / ک ُوْ وَ ] (اِ) غوزه و غلاف پنبه را گویند. (برهان ) (ناظم الاطباء). غلاف پنبه . غوزه ٔ پنبه . (فرهنگ رشیدی ) (آنندراج ). || کوکنار که غلاف خشخاش باشد. (برهان ). کوکنار. (آنندراج ). کوکنار و غلاف خشخاش . (ناظم الاطباء) :
مستغرق خوابیم در این کوه ٔ خشخاش
شام اجل و صبح جزا را نشناسیم .

امیرخسرو (از آنندراج ).


چیست اندر کوه بانگ دانه های کوکنار.

امیرخسرو (از آنندراج ).



|| پیله ٔ ابریشم و آنچه بدینها ماند همه را کوه می گویند. (برهان ). پیله ٔابریشم و مانند اینها. (ناظم الاطباء). پیله ٔ ابریشم . (آنندراج ) (فرهنگ فارسی معین ). || در نسخه ٔ سروری به معنی شیشه ٔ حجام مرادف کپه آورده . (فرهنگ رشیدی ). در مجمع الفرس سروری به معنی شیشه ٔ حجام و مرادف کپه نیز آورده . (آنندراج ).
ترجمه مقاله