ترجمه مقاله

کوچک ابدال

لغت‌نامه دهخدا

کوچک ابدال . [ چ َ / چ ِ اَ ] (اِ مرکب ) به اصطلاح قلندران ، مرید را گویند که از دیگر مریدان صغیر و خردسال باشد.(غیاث ). به اصطلاح ، مرید و پیرو قلندران پیشدست . خردسال فقرا خواه از پیر در سال خرد باشد و خواه سالخورده . (بهار عجم ). به اصطلاح قلندران ، مریدی که از سایرمریدان خردسال تر باشد. (ناظم الاطباء). مرید خردسال .مرید جوان . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). شاگرد صوفی و مبتدی در سلوک . (فرهنگ فارسی معین ) :
کوچک ابدال من است آنکه محیطش خوانی
بحر را من به کمر کاسه ٔ چوبین بستم .

میرزا طاهر وحید (از آنندراج ).


به خورشید تابان ز روی نکو
بزرگی کند کوچک ابدال او.

میرزا طاهر وحید (از آنندراج ).


سینه صافیهای ما از فیض پیر کامل است
کوچک ابدالان دریاییم ما همچون حباب .

جویا (از آنندراج ).


رجوع به ابدال شود. || نوچه . وردست . (فرهنگ فارسی معین ).
ترجمه مقاله