ترجمه مقاله

کوژ کردن

لغت‌نامه دهخدا

کوژ کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تعویج . (زوزنی ، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). خم کردن . || پشت خمیده کردن . خمیده قامت کردن :
مرا روزگار این چنین کوژ کرد
دلی بی امید و سری پر ز درد.

فردوسی .


رجوع به کوژ شود.
ترجمه مقاله