ترجمه مقاله

کژبین

لغت‌نامه دهخدا

کژبین . [ ک َ ](نف مرکب ) کژبیننده . کژچشم . (آنندراج ). لوچ چشم . احول . (ناظم الاطباء). دوبین . (فرهنگ فارسی معین ). || بدخواه . نابکار. (ناظم الاطباء) :
ما زان دغل کژبین شده با بی گنه در کین شده
گه مست حورالعین شده گه مست نان و شوربا.

مولوی (از فرهنگ فارسی معین ).


ترجمه مقاله