کیماک
لغتنامه دهخدا
کیماک . (اِ)بالاتنگ را گویند، و آن نواری باشد پهن که بر بالای بار الاغ و استر کنند. (برهان ). تنگی که بر بالای بار بندند. (فرهنگ رشیدی ). زبرتنگی که بر بالای بار کشند. (فرهنگ جهانگیری ) (آنندراج ) (انجمن آرا) :
در کار و برون کار هستی
گه آهن و گه دوال کیماک .
در کار و برون کار هستی
گه آهن و گه دوال کیماک .
سوزنی (از فرهنگ رشیدی ).