کیمخت لب
لغتنامه دهخدا
کیمخت لب . [ م ُ ل َ ] (ص مرکب ) ستبرلب . که لب او چون کیمخت ستبر و کلفت باشد :
تیزچشم ، آهن جگر، فولاددل ، کیمخت لب
سیم دندان ، چاه بینی ، ناوه کام و لوح روی .
تیزچشم ، آهن جگر، فولاددل ، کیمخت لب
سیم دندان ، چاه بینی ، ناوه کام و لوح روی .
منوچهری .