ترجمه مقاله

کین ور

لغت‌نامه دهخدا

کین ور. [ وَ ] (ص مرکب ) بدخواه و بداندیش و دشمن . (ناظم الاطباء). به معنی کینه ور. (آنندراج ) : و این دارابن دارا با وزیر پدرش «رشتن » کین ور بود. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 55). || جنگجو. جنگ آور. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : هرگاه که دل بزرگ بود و خون او سطبر باشد مردم دلیر و کین ور باشند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ، از یادداشت ایضاً). || انتقام کشنده . کینه ور: الوتر؛ کین ور کردن . الغل ؛ کین ور شدن . (تاج المصادر بیهقی ).
ترجمه مقاله