ترجمه مقاله

کیو

لغت‌نامه دهخدا

کیو. [ ک َ ] (اِ) به معنی کاهو باشد، و آن تره ای است که خورند و به عربی خس خوانند. (برهان ) (آنندراج ). کاهو را گویند، و آن را کوک نیز خوانند. (فرهنگ جهانگیری ). کاهو که خوردن آن خواب آورد. و در سامی کیبو (به زیادتی بای موحده ) آورده . (فرهنگ رشیدی ). کاهو. کیوه . در مهذب الاسماء «کیو» را در معنی خس عربی آورده . (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). || به معنی ماده و سبب و علت هم هست . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). از برساخته های فرقه ٔ آذرکیوان است . و رجوع به فرهنگ دساتیر ص 26 شود. || آبجو و فقاع . (ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله