ترجمه مقاله

کیپ

لغت‌نامه دهخدا

کیپ . (ص ) در تداول عامه ، به هم پیوسته . تنگ هم . (فرهنگ فارسی معین ). سخت متصل . بی فرجه . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- کیپ شدن در ؛ محکم پیوسته شدن دو مصراع یا محکم پیوسته شدن درِ یک مصراعی به طرفی از چارچوب . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- کیپ شدن (کیپ گرفتن ) سینه (بینی ) ؛ به علت سرماخوردگی یا علتی دیگر نفس به صعوبت آمدوشد کردن در سینه یا بینی . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- کیپ کردن در ؛ محکم و استوار بستن آن . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). استوار بستن در، چنانکه لای آن باز نباشد.
- کیپ گرفتن هوا ؛ سخت ابرآلود شدن هوا به طوری که جایی از آسمان پیدا نباشد.
|| محکم . استوار. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (فرهنگ فارسی معین ). || پر. ممتلی . انباشته . (فرهنگ فارسی معین ).
ترجمه مقاله