ترجمه مقاله

کیچ

لغت‌نامه دهخدا

کیچ . (ص ، ق ) پریشان و پراکنده . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || به معنی کم و اندک هم آمده است . (برهان ) (آنندراج ). کم و اندک . (ناظم الاطباء). رجوع به کیچ کیچ شود. || کوچک . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). کوچک و خرد. (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کیچ کیچ شود. || آهسته . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || در حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی می گوید:«معجب بود، و چیزی طرفه را به پارسی کیچ خوانند». برهان در گنج و هم در گیج معجب و متکبر را معنی این دو کلمه آورده است درصورتی که جیم فارسی در حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی محقق است ، برای آنکه در ردیف آخر به جیم فارسی آورده است ، و چون معجب را با طرفه می آوردقصدش بدیع و شگفت آور است نه معجب به معنی متکبر. و در هیچ جای دیگر این کلمه را نیافتم . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || (اِ) جنسی از پارچه ٔ ابریشمی هم هست . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله