ترجمه مقاله

کی

لغت‌نامه دهخدا

کی . [ ک َی ی ] (ع مص ) داغ کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (ترجمان القرآن ). داغ کردن از آهن گرم و جز آن ، و گویند: آخر الدواء الکی . (از منتهی الارب ). داغ کردن با آهن تافته و جز آن . (ناظم الاطباء): کواه یکویه کیاً (واویةالعین یائیةاللاّم )؛ پوست آن را با آهن و جز آن داغ کرد. و داغ کننده را «کاو» (کاوی ) و داغ شده را «مکوی » نامند. (از اقرب الموارد).
- امثال :
آخر الدواء الکی ؛ «کی » داغ یعنی آهن تافته ای است که بر بعضی جراحات نهند و مراد آنکه وسایل صعب را آنگاه به کار برند که چاره های سهل بی اثر ماند. (امثال و حکم ج 1 ص 19) :
گفته اند آخر الدواء الکی .
انوری (از امثال و حکم ص 19).
چون میسر نمی شود به مراد
خدمت صدر شاه و قربت وی
داغ حسرت نهاده ام بر دل
گفته اند آخر الدواء الکی .

ظهیر فاریایی (از امثال و حکم ).


به بانگ مطرب و ساقی اگر ننوشی می
علاج کی کنمت آخر الدواء الکی .

حافظ (از امثال و حکم ).


|| تیز نگریستن به کسی . (تاج المصادر بیهقی ). تیز نگریستن سوی کسی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || گزیدن کژدم . (تاج المصادر بیهقی ). گزیدن کژدم کسی را. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
ترجمه مقاله