ترجمه مقاله

کی

لغت‌نامه دهخدا

کی . [ ک َی ی ] (ع اِ) علامت و نشان سوختگی در پوست . داغ . (ناظم الاطباء). «کی » در اصل «کَوْی » بود واو را قلب به «یا»کردند، و عامه آن را به صورت اصل آن به کار برند. (از اقرب الموارد). داغی که با آهن تافته و جز آن بر عضوی نهند. (ناظم الاطباء). در عربی ، به معنی داغ باشد که بر دست و پا و اعضای دیگر نهند. (برهان ). نشان سوختگی در پوست . داغ . (فرهنگ فارسی معین ) :
ای در بر سران قویدل نهفته سر
وی بر دل کیان مبارز نهاده کی .

عثمان مختاری .


|| لکه و نشان را هم گفته اند. (برهان ).
ترجمه مقاله