ترجمه مقاله

گاوچشم

لغت‌نامه دهخدا

گاوچشم . [ چ َ / چ ِ ] (ص مرکب ) فراخ چشم . (برهان ) :
سیم ساقی شده گرازمی
گاوچشمی شده به گاودمی .

نظامی .


گاوچشمی چو شیر آشفته
شب نیاسوده روز ناخفته .

نظامی .


|| (اِ مرکب ) اقحوان . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). آذرگون . آذریون . (صحاح الفرس ). نام گلی است که بیرونش سفید و درونش زرد میباشد و به عربی عین البقر و بهار و در مصر کرکاس و در موصل شجرةالکافور و به یونانی فربانیون گویند. طبیعت آن گرم و تر است و بابونه ٔ گاو واقحوان همان است . اگر آب آن را گرفته بر حوالی انثیین بمالند قوت مجامعت دهد و بوییدن آن سبات آورد و آن مرضی است مهلک . بعضی گویند نوعی از انگور کوهی است که به عربی عین البقر خوانند. (جهانگیری ) (برهان ) :
هم از خیری و گاو چشم و سرشک
بشسته رخ هر یک آب سرشک .

اسدی .


شمال انگیخته هر سو خروشی
زده بر گاوچشمی پیل گوشی .

نظامی (خسرو و شیرین چ ارمغان ص 126).


ز بس کش گاوچشم پیلگوش است
چمن چون کلبه ٔ گوهرفروش است .

نظامی (از جهانگیری ).


غنچه با چشم گاوچشم به ناز
مرغ با گوش پیلگوش به راز.

نظامی .


|| نام گلی است که آن را در شب بوی باشد و در روز نباشد و به عربی عرار گویند. (برهان ).
ترجمه مقاله