گدک
لغتنامه دهخدا
گدک . [ گ ِ دَ ] (اِ) کیپای کوچک و خرد را گویند و آن پوست پاره های شکنبه ٔ گوسفند است که دوزند و از برنج و مصالح پر کنندو پزند. (برهان ) (آنندراج ) (جهانگیری ) :
در بحر سفره یی نرساند به ساحلی
کشتی نان گرش نبود لنگر گدک .
بامدادان چو ترید گدک و پاچه زنند
می پزند از پی آن کله و کیپا در کار.
در بحر سفره یی نرساند به ساحلی
کشتی نان گرش نبود لنگر گدک .
بسحاق اطعمه (چ استانبول ص 72).
بامدادان چو ترید گدک و پاچه زنند
می پزند از پی آن کله و کیپا در کار.
بسحاق اطعمه (چ استانبول ص 14).