ترجمه مقاله

گذرانیدن

لغت‌نامه دهخدا

گذرانیدن . [ گ ُ ذَ دَ ] (مص ) عبور دادن : اجازة؛ گذرانیدن کسی را از جای . اختلال ؛ گذرانیدن در چیزی نیزه را و دوختن به آن . تصعید؛ گذرانیدن چیزی را. اَمَرَّه ُ علی الجسر؛ گذرانید او را بر پل . (منتهی الارب ) : پس حارث بن کلده را بگذرانیدند [ از اسراء پدر ] ....پیغمبرعلیه السلام عاصم بن ثابت را گفت او را بکش . (ترجمه ٔ طبری بلعمی ). گفتی [ حجاج ] حیلت باید کرد تا مگر [ مادر عبداﷲ زبیر ] بر پسرش بتوانند گذرانید تا خود چه گوید. (تاریخ بیهقی ). مرا بر مرکب نشاندند و از آن دو کوه گذرانیدند. (انیس الطالبین نسخه ٔ خطی مؤلف ص 208). || طی کردن . بسر آوردن :
بشاهی بسی بگذرانیده ام
بسانیک و بد در جهان دیده ام .

فردوسی .


|| هضم کردن . تحلیل دادن . تحلیل کردن . گواردن .
- از دم شمشیر گذرانیدن ؛ کشتن به شمشیر.
- درگذرانیدن ؛ برتر بردن . بالاتر بردن . از اندازه خارج شدن و خارج کردن : قاضی چو سخن بدین غایت رسانید و ز حد قیاس ما اسب مبالغه درگذرانید. (گلستان ).
- گذرانیدن شاهد ؛ به گواهی آوردن گواه . گواه آوردن . نشان دادن بینه را.
|| گذرانیدن کار. امضاء.امر.
ترجمه مقاله