ترجمه مقاله

گذشت

لغت‌نامه دهخدا

گذشت . [ گ ُ ذَ ] (اِ) راه . (اوبهی ) (برهان ) (جهانگیری ). راه و گذرگاه . (غیاث ) :
بشد گیو با خستگان سوی کوه
ز جان گشته سیر و ز گیتی ستوه
سبک خستگان را سوی دژ کشید
ز آسودگان لشکری برگزید
چنین گفت کاین کوه سرخان ماست
بباید کنون خویشتن کرد راست
طلایه ز کوه اندر آمد به دشت
بدان تا بر ایشان نیابد گذشت .

فردوسی (شاهنامه ٔ چ بروخیم ج 4 ص 897).


|| (ق ) پس و بعد. (غیاث ) (فرهنگ رشیدی ) (آنندراج ). در مقام غیر و جز هم استعمال میشود. (برهان ).غیر و سوای . (آنندراج ) :
ای شرع پروری که گذشت از جناب تو
دولت بهر دری که رَوَد ایرمان بود.
کمال اسماعیل (دیوان چ بمبئی 1307 هَ . ق . ص 115).
جز کتاب اﷲ و عترت ز احمد مرسل نماند
یادگاری کآن توان تا روز محشر داشتن
از گذشت مصطفی و مجتبی جز مرتضی
عالم دین را نیارد کس معمر داشتن .

حکیم سنایی (ازآنندراج ).


گذشت از خورشهای چینی سرشت
که رضوان ندید آنچنان در بهشت .

خواجه گنجوی (از آنندراج ).


گذشت از پرستیدن کردگار
بجز خواب و خوردن ندارند کار.

نظامی (از آنندراج ).


گذشت از شما کیست از دام ودد
که دارددر این دشت مأوای خود.

نظامی .


|| کنایه از قطع شدن نفس آخرین آدمی زاد است . (برهان ). || آن طرف (یعنی گذشته از): گذشت دریای شور مکه ٔ معظمه است ، یعنی از دریای شور گذشته در آن طرف مکه ٔ معظمه واقع شده است . (آنندراج ). || (مص مرخم ، اِمص ) گذشتن . عبور کردن . (برهان ). || (فعل ماضی ) ماضی گذشتن بمعنی عبور و ترک دادن هم آمده است که از ترک و تجرید باشد و تجاوز از گناه وتقصیر را نیز گویند، یعنی دیگر این کار نمیکند و مآل این دو معنی یکی است چه هر دو را غرض ترک دادن باشد. (برهان ). || (اِمص ) بخشش . بخشایش . انفاق . ترک . بذل . هبه . بخشیدن وامی . || جوانمردی . || صرف نظر کردن . اغماض . عفو. بخشیدن سوء ادب در گفتار یا کرداری : مرد باید گذشت داشته باشد، آدم باید گذشت داشته باشد. || مضی . مرور. گذشت زمان :
هرکه نامخت از گذشت روزگار
نیز ناموزد ز هیچ آموزگار.

رودکی .


تا همگان برگذشت روزگار مسلمان شدند. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 117). || (ن مف ) رفته . گذشته : گذشت آنچه گذشت . گذشت برگشت ندارد. || با پیشوند سر آید و معنی حکایت و داستان و افسانه دهد :
نبشته بر این هر دو آلوده طشت
چو خون سیاوش بسی سرگذشت .

نظامی .


طلسمی برانگیزم از ناف دشت
که افسانه سازند از آن سرگذشت .

نظامی .


|| با حرف اضافه «از» آید و معنای استثناء دهد :
کنم مدیح کریمی که از گذشت حرم
جز آستانه ٔ او قبله ٔ خلایق نیست .

سوزنی .


ترجمه مقاله