گرای
لغتنامه دهخدا
گرای . [ گ َرْ را ](ص ، اِ) دلاک و سرتراش و حجام . (برهان ). حجام . (مهذب الاسماء). گَرّا. موی سر تراش . موی پیرا :
اگر دو کله ٔ پوسیده برکشی ز دو گور
سر امیر که داند ز کله ٔ گرای .
|| بنده که در مقابل آزاد است . (برهان ).
اگر دو کله ٔ پوسیده برکشی ز دو گور
سر امیر که داند ز کله ٔ گرای .
(منسوب به منصوربن نوح سامانی ).
|| بنده که در مقابل آزاد است . (برهان ).