ترجمه مقاله

گربه چشم

لغت‌نامه دهخدا

گربه چشم . [ گ ُ ب َ / ب ِ چ َ / چ ِ ] (ص مرکب ) کسی که مردمک عمودی دارد. کاس . ازرق . زرقاء. زاغ چشم . کبودچشم : صالح گفت : چه خواهید؟ گفتند: آن خواهیم که از این کوه سنگ خارا شتری بیرون آوری ماده با بچه ٔ سرخ موی و گربه چشم . (ترجمه ٔ تاریخ طبری بلعمی ).
ابا سرخ ترکی بدی گربه چشم
تو گفتی دل آزرده دارد به خشم .

فردوسی .


و آن شتربان مردی سرخ مو و گربه چشم . (قصص الانبیاء ص 152). [به ] بخت النصر گفتند چون هفت ساله شد به غایت باقوت بود ولیکن آبله رو و گربه چشم و بر سر مو نداشت . (قصص الانبیاء ص 179).
دگر ره یکی روسی گربه چشم
چو شیران به ابرو درآورده خشم .

نظامی .


ترجمه مقاله