گردزنخ
لغتنامه دهخدا
گردزنخ . [ گ ِ زَ ن َ ] (ص مرکب ) آنکه زنخ گرد دارد. آنکه چانه ٔ او مدور است :
زمانی که بی آن گردزنخ باشم ماهی است
شبی کز بر آن خال جدا مانم سالی است .
زمانی که بی آن گردزنخ باشم ماهی است
شبی کز بر آن خال جدا مانم سالی است .
فرخی (دیوان چ عبدالرسولی ص 399).