ترجمه مقاله

گردسم

لغت‌نامه دهخدا

گردسم . [ گ ِ س ُ ] (ص مرکب ) چهارپائی که سم گرد دارد :
تیزگوشی پهن پشتی ابلقی
گردسمی خردمویی فربهی .

منوچهری .


سخت پای و ضخم ران و راست دست و گردسُم
تیزگوش و پهن پشت و نرم چرم و خردموی .

منوچهری .


ترجمه مقاله