ترجمه مقاله

گرد آوردن

لغت‌نامه دهخدا

گرد آوردن . [ گ ِ وَ دَ ] (مص مرکب ) جمع کردن . فراهم آوردن . (از آنندراج ) :
اگر بخشش و دانش و رسم و داد
خردمند گرد آورد با نژاد.

فردوسی .


چو شد پادشا بر جهان یزدگرد
سپه را ز شهر اندرآورد گرد.

فردوسی .


که هرچند گرد آورم خواسته
همان کاخ و هم گنج آراسته .

فردوسی .


گرد آورم سپاهی دیبای سبزپوش
زنجیرزلف و سروقد وسلسله عذار.

منوچهری .


پس علما را جمع گرد آورد در سر و ایشان را گفت : من این سگ زندیق را به دست آوردم . (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 64). از همه جهان مردم گرد آورد و عهدنامه نبشت . (نوروزنامه ).
مور گرد آورد به تابستان
تا فراغت بود زمستانش .

سعدی (گلستان ).


ز هستی تهی آی سعدی صفت
که گرد آوری خرمن معرفت .

سعدی (بوستان ).


یکی عدل تا نام نیکو برد
یکی ظلم تا مال گرد آورد.

سعدی (بوستان ).


رجوع به گرد آوریدن شود.
- فهم گرد آوردن ؛ حواس جمعی .در تداول امروز، توجه و دقت . تمرکز افکار :
جمله گفتندش که جانبازی کنیم
فهم گرد آریم و انبازی کنیم .

مولوی .


فهم گرد آرید و جان را دل دهید
بعد از آن از شوق پا در ره نهید.

مولوی .


ترجمه مقاله