گرد افشاندن
لغتنامه دهخدا
گرد افشاندن . [ گ َ اَ دَ ] (مص مرکب ) پاک کردن غبار از چیزی . صیقلی کردن :
گیتی امید به اقبال تو میدارد
که از او گرد به شمشیر بیفشانی .
پیاپی بیفشان از آیینه گرد
که صیقل نگیرد چو زنگار خورد.
گیتی امید به اقبال تو میدارد
که از او گرد به شمشیر بیفشانی .
ناصرخسرو.
پیاپی بیفشان از آیینه گرد
که صیقل نگیرد چو زنگار خورد.
سعدی (بوستان ).