ترجمه مقاله

گرد انگیختن

لغت‌نامه دهخدا

گرد انگیختن . [ گ َ اَ ت َ ] (مص مرکب ) گرد بر هوا افشاندن در اثر حرکت تند وسریع. گرد کردن . اهباء. اغبار. (تاج المصادر بیهقی ). || مجازاً کاری انجام دادن :
آهی کن و از جای بجه گرد برانگیز
کخ کخ کن و برگرد و بدربر پس ایزار.

حقیقی صوفی .


|| مجازاً به معنی حمله بردن . پیکار کردن :
دین پرور اعداشکن
روزی ده و دشمن شکن
چون شیر ایزد بوالحسن
در روز گردانگیختن .

ناصرخسرو (دیوان چ دانشگاه ص 550).


ترجمه مقاله