گرد گشتن
لغتنامه دهخدا
گرد گشتن . [ گ ِ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) دوران . (ترجمان القرآن ). || جمع شدن . فراهم آمدن . انباشته شدن :
مال تو از شهریار شهریاران گرد گشت
ورنه اندر ری تو سرگین چیده ای از پارگین .
مال تو از شهریار شهریاران گرد گشت
ورنه اندر ری تو سرگین چیده ای از پارگین .
منوچهری .