گرمابه زدن
لغتنامه دهخدا
گرمابه زدن . [ گ َ ب َ / ب ِزَ دَ ] (مص مرکب ) حمام رفتن . استحمام :
گرمابه زد و لباس پوشید
آرام گرفت و باده نوشید.
کرده هر هفت سر هفته و گرمابه زده
عرق و آب چکانش چو گلاب از رخ و موی .
گرمابه زد و لباس پوشید
آرام گرفت و باده نوشید.
نظامی .
کرده هر هفت سر هفته و گرمابه زده
عرق و آب چکانش چو گلاب از رخ و موی .
اوحدی .