ترجمه مقاله

گرم رو

لغت‌نامه دهخدا

گرم رو. [ گ َ رَ / رُ ] (نف مرکب ) شتاب رو. (رشیدی ). تعجیل و شتاب کننده . (برهان ). تیزرو. (آنندراج ). آنکه بشتاب رود :
اگر دیر شد گرم رو باش و چست
ز دیرآمدن غم ندارد درست .

سعدی .


قلم بیمن یمینش چو گرم رو مرغیست
که خط بروم برد دمبدم ز هندوبار.

سعدی .


در سیرو سلوک گرم رو باش
خرمن میسوز و دانه میپاش .

نزاری قهستانی .


گر کمیت اشک گلگونم نبودی گرم رو
کی شدی روشن به گیتی راز پنهانم چو شمع.

حافظ.


|| عاشق بی صبر. (برهان ) (آنندراج ) :
ای دریغا عاشقان گرم رو در راه دین
تیر ایشان دیده دوز و عشق ایشان سینه مال .

سنایی .


|| سالک چالاک . (برهان ) (آنندراج ). سالک طریقت :
ای مرد گرم رو چه روی بیش از این به پیش
چندان مرو به پیش که پیشان پدید نیست .

عطار.


چنان گرم رو در طریق خدای
که خار مغیلان نکندی ز پای .

سعدی (بوستان ).


|| با حرارت و شهامت طی طریق کننده :
گرم رو چون جسم موسی کلیم
تا به بحرینش چو پهنای گلیم .

مولوی .


ترجمه مقاله