ترجمه مقاله

گره کردن

لغت‌نامه دهخدا

گره کردن . [ گ ِ رِه ْ ک َدَ ] (مص مرکب ) بند کردن . استوار کردن :
گنجه گره کرده گریبان من
بی گرهی گنج عراق آن من .

نظامی .


|| گره زدن :
دشمن من این تن بدمهر مست
کرده گره دامن بر دامنم .

ناصرخسرو (دیوان ص 279).


ترجمه مقاله