ترجمه مقاله

گرو بودن

لغت‌نامه دهخدا

گرو بودن . [ گ ِ رَ / رُو دَ ] (مص مرکب ) برهن بودن . در مورد رهن قرار گرفتن . || وابسته بودن . علاقه مند بودن :
مهر از آنکس که بمهر تو گرو نیست ببر
دولت از خانه ٔ آن کس که ترا نیست ببر.

فرخی .


چون نیی همچو مه بنور گرو
همچو خورشید باش تنهارو.

سنایی .


تا بدکان و خانه در گروی
هرگز ای خام آدمی نشوی .

سعدی (گلستان ).


بوی بهشت میدمد ما بعذاب در گرو
آب حیات میرود ما تن خویشتن کشان .

سعدی (طیبات ).


آسودگی به کنج قناعت نشستن است
سیر بهشت در گرو چشم بستن است .

صائب .


مردان عنان بدست توکل نداده اند
تو سست عزم در گرو استخاره ای .

صائب .


- در گرو بودن ؛ مورد رهن بودن . در معرض رهان بودن .
|| علاقه مند بودن . عشق داشتن . جهانگیری در ذیل «کرو» آن را بمعنی کشتی و جهاز کوچک آورده و این معنی را جهانگیری از شعر سعدی استنباط کرده است :
جوانی پاک باز و پاک رو بود
که با پاکیزه رویی در کرو بود
شنیدستم که در دریای اعظم
به گردابی درافتادند با هم .
رشیدی گوید او در این معنی منفرد است معنی مزبور درست نیست ، چه از بیت دوم تلویحاً بودن آنان در کشتی استنباط میشود و صحیح «در گرو بود» است یعنی عاشق او بود و مشهور هم همین است . رجوع کنید به فرهنگ نظام و گلستان چ قریب ص 155. (حاشیه ٔ برهان چ معین ذیل کلمه ٔ کرو). فروغی هم این شعر را در کلیات سعدی ص 145 «گرو» آورده است .
ترجمه مقاله