ترجمه مقاله

گرگر

لغت‌نامه دهخدا

گرگر. [ گ ُ گ ُ ] (اِ) سخنی از خشم و غضب به زیر لب گویند و آن را غرغر نیز خوانند و دندنه نیز گویند چرا که زیر لب و دندان پنهان مانده . (آنندراج ). سخنی را گویند که کسی آهسته زیر لب گوید. (برهان ). || صدای آب رودخانه که از فراز سوی نشیب ریزد. (آنندراج ) (انجمن آرا). || (ق ) بسیار و پی درپی . به کثرت و پیوسته : گرگر آب می آید.
- گرگر پول خرج کردن ؛ پول بسیار مصرف کردن .
- گرگر سوختن ؛سوختن با شعله ٔ بلند و با آواز خاصی مشتعل شدن آتش .
- امثال :
ما که خوردیم سیر و پر، مرگی بیفتد توی لر، قجر بمیرد گرگر .
ترجمه مقاله