ترجمه مقاله

گرگی

لغت‌نامه دهخدا

گرگی . [ گ ُ ] (حامص ) گرگ بودن . عمل گرگ کردن . درندگی :
به گرگی ز گرگان توانیم رست
که بر جهل جز جهل نارد شکست .

نظامی .


شبانی پیشه کن بگذار گرگی
مکن با سربزرگان سربزرگی .

نظامی .


ترجمه مقاله