گریبان ریختن
لغتنامه دهخدا
گریبان ریختن . [ گ ِ ت َ ] (مص مرکب ) ... از چیزی ؛ کنایه از درست کردن گریبان :
تا توانم گلفروش چاک رسوایی شدن
چون سحر بیدل زهر عضوم گریبان ریختند.
تا توانم گلفروش چاک رسوایی شدن
چون سحر بیدل زهر عضوم گریبان ریختند.
میرزا بیدل (از آنندراج ).