گریبان چراغی گرفتن
لغتنامه دهخدا
گریبان چراغی گرفتن . [ گ ِ ن ِ چ ِ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) چراغ به دست گرفتن :
خواجه گریبان چراغی گرفت
دست من و دامن باغی گرفت .
|| کنایه از پرتوی و سوزی و صفایی بهم رسانیدن . (آنندراج ).
خواجه گریبان چراغی گرفت
دست من و دامن باغی گرفت .
نظامی .
|| کنایه از پرتوی و سوزی و صفایی بهم رسانیدن . (آنندراج ).