ترجمه مقاله

گریزنده

لغت‌نامه دهخدا

گریزنده . [ گ ُ زَ دَ / دِ ] (نف ) احترازکننده . فرار کننده . آبِق . داعِل . هارِب . نَفور. (منتهی الارب ) :
گریزندگان را در آن رستخیز
نه روی رهایی نه راه گریز.

فردوسی .


تنی دید چون موی بگداخته
گریزنده جانی به لب تاخته .

نظامی .


چو بر جنگ شد ساخته سازشان
گریزنده شد دیو از آوازشان .

نظامی .


|| بمجاز ترسو :
به پرموده گفت ای گریزنده مرد
تو گرد دلیران جنگی مگرد.

فردوسی .


|| بدور. برکنار. فارغ :
خداوند بخشایش و راستی
گریزنده از کژی و کاستی .

فردوسی .


ترجمه مقاله