ترجمه مقاله

گری

لغت‌نامه دهخدا

گری . [ گ ِ ] (فعل امر، اِمص ) ریشه ٔ معنی گریستن و گرییدن . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). || گریه و امر به گریه کردن یعنی گریه کن . (فرهنگ اسدی ) (برهان ) (آنندراج ) :
تو اکنون به درد برادر گری
چه با طوس نوذر کنی داوری .

فردوسی .


بیش از آن باشد کز عشق تو چون موی شدم
سال تا سال خروش و ماه تا ماه گری .

فرخی .


بر آسمان ز غم عاشقی است اختر من
بر آن گری که مر او را چنین بود اختر.

فرخی .


ای ابر بهمنی نه بچشم من اندری
تن زن زمانکی و بیاسا و کم گری .

فرخی .


|| (نف ) در شاهد زیر به معنی گریان است :
بینند بخون خصم و برخصم
تیغ تو گری و آسمان خند.

خاقانی (دیوان ص 617).


ترجمه مقاله