گزارش کردن
لغتنامه دهخدا
گزارش کردن . [ گ ُ رِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) شرح و تفسیر کردن :
همچنان کاندر گزارش کردن فرقان بخلق
هیچکس انباز و یار احمد مختار نیست .
چون دعا را گزارشی سره کرد
دم خود را بخور مجمره کرد.
|| جستجو. تفحص :
هردم آهنگ خارشی میکرد
خویشتن را گزارشی میکرد.
|| نقش کردن . حجاری کردن . تراشیدن :
پس آنگه از سنان تیشه ٔ تیز
گزارش کرد شکل شاه و شبدیز.
|| تعبیر خواب کردن :
گزارش همی کرد اسفندیار
بفرمان یزدان پروردگار.
به ژرفی بدین خواب من گوش دار
گزارش کن و یک به یک هوش دار.
پس از آن خواب دیدن نوشیروان بود تا بوذرجمهر را از مرو بیاوردند کودک بود و گزارش کرد. (مجمل التواریخ والقصص ).
همچنان کاندر گزارش کردن فرقان بخلق
هیچکس انباز و یار احمد مختار نیست .
ناصرخسرو.
چون دعا را گزارشی سره کرد
دم خود را بخور مجمره کرد.
نظامی .
|| جستجو. تفحص :
هردم آهنگ خارشی میکرد
خویشتن را گزارشی میکرد.
(هفت پیکر چ وحید ص 157).
|| نقش کردن . حجاری کردن . تراشیدن :
پس آنگه از سنان تیشه ٔ تیز
گزارش کرد شکل شاه و شبدیز.
نظامی .
|| تعبیر خواب کردن :
گزارش همی کرد اسفندیار
بفرمان یزدان پروردگار.
فردوسی .
به ژرفی بدین خواب من گوش دار
گزارش کن و یک به یک هوش دار.
فردوسی .
پس از آن خواب دیدن نوشیروان بود تا بوذرجمهر را از مرو بیاوردند کودک بود و گزارش کرد. (مجمل التواریخ والقصص ).