گزارش کنان
لغتنامه دهخدا
گزارش کنان . [ گ ُ رِ ک ُ ] (نف مرکب ، ق مرکب ) درحال تفسیر. در حال شرح . در حال تعبیر :
گزارش کنان تیز کن مغز را
گزارش ده این نامه ٔ نغز را.
هرآنچ از پدر مایه اندوختی
گزارش کنان در وی آموختی .
گزارش کنان تیز کن مغز را
گزارش ده این نامه ٔ نغز را.
نظامی .
هرآنچ از پدر مایه اندوختی
گزارش کنان در وی آموختی .
نظامی .