ترجمه مقاله

گزارش

لغت‌نامه دهخدا

گزارش . [ گ ُ رِ ] (اِمص ) (از: گزار + ش ، پسوند اسم مصدر) (حاشیه ٔ برهان چ معین ). تعبیر خواب را گویند. (برهان ). و بیان امور گذشته . (آنندراج ) :
همه خوابها پیش ایشان بگفت
نهفته برون آورید از نهفت
کس آن را گزارش نیارست کرد
پراندیشه شدشان دل و روی زرد.

فردوسی .


مر این خوابها را بجز پیش اوی
مگوی و ز نادان گزارش مجوی .

فردوسی .


و مر انگشتری را... ملوک را به ولایت و ملک گزارش کنند و دیگر مردمان را بر عمل و صناعت و گروهی را بر کرامت بزرگان . (نوروزنامه ). || شرح و تفسیر و عبارت هم آمده است . (برهان ) :
مرین دین به را بیاراستند
از این دین گزارش همی خواستند.

فردوسی .


چو آن ترکیب را کردند خارش
گزارنده چنین کردش گزارش .

نظامی .


پازند گزارش کتاب صحف ابراهیم است و ابستا گزارش آن . (صحاح الفرس ).
و رجوع به گزاردن شود.
|| گفتن و ادا کردن سخن . رجوع به گزاردن شود. || پیش کش . || گذشتن . (برهان ). به این معنی گذارش است . || عبور کردن . به این معنی گذارش است . || تجاوز نمودن . || ترک کردن . (آنندراج ).
ترجمه مقاله