ترجمه مقاله

گزار

لغت‌نامه دهخدا

گزار. [ گ ُ ] (نف ) گزارنده . اداکننده . رجوع به گزارنده شود.
ترکیب ها:
- پیام گزار . پیغام گزار. حقگزار. خوابگزار. شکرگزار. مصلحت گزار. نمازگزار و رجوع به گزاردن و هر یک از این مدخلها شود.
|| ترک کننده . (ناظم الاطباء). || (اِمص ) ادا که از ادا کردن بمعنی قرض پس دادن و نماز کردن باشد. (برهان ). || خواب هم بنظر آمده که در مقابل بیداری است . (برهان ) .
ترجمه مقاله