ترجمه مقاله

گزر

لغت‌نامه دهخدا

گزر. [ گ ُ زِ / زَ ] (اِ) مخفف گزیر است که چاره و علاج باشد و ناگزیر بمعنی ناچار. (برهان ) (آنندراج ) :
برعادتی که باشد گفتم که کیست آن
گفت آنکه نیست در غم و شادیت از او گزر.

انوری (از آنندراج ).


بر تخته اش ز تخت کشیدند ناگهان
بگذشت از آن گذر که نبودش از آن گزر.

صاحب تبرستانی (از آنندراج ).


ترجمه مقاله