ترجمه مقاله

گزک زده

لغت‌نامه دهخدا

گزک زده . [ گ َ زَ زَ دَ / دِ ] (ن مف ِ مرکب ) زخم ِ...؛ زخم ِ آب کشیده یا عفونت یافته :
دل خون گرفته است که دشمن هم از غمش
در هم کشیده روی چو زخم گزک زده .

میرالهی همدانی (از آنندراج ).


و رجوع به گزک زدن شود.
ترجمه مقاله